معنی 임박한
임박한
قریب، قریب الوقوع
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 임박한
소박한
소박한
روستایی، سادِه لُوح، بی اِدِّعا
دیکشنری کره ای به فارسی
임신한
임신한
باردار، حامِلِه
دیکشنری کره ای به فارسی
임대한
임대한
اِجارِه ای، اِجارِه شُدِه اَست
دیکشنری کره ای به فارسی