معنی 임대하다
임대하다
مجوّز دادن، اجاره، اجاره کردن، اجاره دادن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 임대하다
접대하다
접대하다
میزبانی کَردَن، سَرگَرم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
학대하다
학대하다
زور زَدَن، سُوءِ اِستِفادِه
دیکشنری کره ای به فارسی
확대하다
확대하다
تَشدِید کَردَن، بُزُرگ کَردَن، بُزُرگنَمایی کَردَن، زوم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
교대하다
교대하다
جایگُزین کَردَن، جابِجایی
دیکشنری کره ای به فارسی
기대하다
기대하다
اِنتِظار داشتَن، اِنتِظار می رَوَد
دیکشنری کره ای به فارسی
반대하다
반대하다
مُخالِفَت کَردَن، مُخالِفَت کُنَند، اِعتِراض کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
임명하다
임명하다
مَنصوب کَردَن، تَعیین کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
재임대하다
재임대하다
اِجارِه دادَن، اِجارِه مُجَدَّد
دیکشنری کره ای به فارسی
초대하다
초대하다
دَعوَت دادَن، دَعوَت کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی