معنی 인용하다
인용하다
ارجاع دادن، نقل قول، نقل قول کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 인용하다
수용하다
수용하다
تَسهِیل کَردَن، قَبول کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
사용하다
사용하다
اِستِفادِه کَردَن، اِستِفادِه کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
활용하다
활용하다
مُفید بودَن، اِستِفادِه کُنَند، مَهار کَردَن، اِستِفادِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고용하다
고용하다
اِستِفادِه کَردَن، اِستِخدام کُنید، اِستِخدام کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
인증하다
인증하다
مُعتَبَر شِناختَن، گَواهی کُنَد، تَأیید کَردَن، گُواهی دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
인정하다
인정하다
تَصوِیب کَردَن، تَشخیص دَهَد، پَذیرُفتَن
دیکشنری کره ای به فارسی
인접하다
인접하다
مُجاوِرَت داشتَن، مُجاوِر
دیکشنری کره ای به فارسی
인식하다
인식하다
شِناختَن، تَشخیص دَهَد
دیکشنری کره ای به فارسی
인쇄하다
인쇄하다
چاپ کَردَن، چاپ کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی