معنی 유발하다
유발하다
برانگیختن، تحریک کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 유발하다
증발하다
증발하다
تَبخِیر شُدَن، تَبخِیر شَوَد
دیکشنری کره ای به فارسی
고발하다
고발하다
مُتَّهَم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
개발하다
개발하다
تَوسِعَه دادَن، تَوسِعَه دَهَد
دیکشنری کره ای به فارسی
유혹하다
유혹하다
فَریفتَن، اِغوا کَردَن، فَریب دادَن، وَسوَسِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
유지하다
유지하다
نِگَه داشتَن، حِفظ کُنَد، نِگَهداری کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
유도하다
유도하다
تَحرِیک کَردَن، اِلقاء کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
폭발하다
폭발하다
اِنفِجار کَردَن، مُنفَجِر شُدَن، صِدایِ اِنفِجار دادَن، تَرکیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
촉발하다
촉발하다
آغاز کَردَن، ماشه
دیکشنری کره ای به فارسی