معنی 용접하다
용접하다
لحیم کردن، جوش
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 용접하다
인접하다
인접하다
مُجاوِرَت داشتَن، مُجاوِر
دیکشنری کره ای به فارسی
용출하다
용출하다
نَشت یافتَن، فَوَران کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
용서하다
용서하다
بِبَخشیدَن، بِبَخش، عُذر خوٰاستَن، بَخشِش کَردَن، بَخشیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
용감하다
용감하다
شُجاع بودَن، شُجاع
دیکشنری کره ای به فارسی