معنی 요리하다
요리하다
پختن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 요리하다
수리하다
수리하다
اِصلاح کَردَن، تَعمیر، تَرمیم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
승리하다
승리하다
پیروزی یافتَن، بَرَندِه شَوید
دیکشنری کره ای به فارسی
처리하다
처리하다
فَرآیَند کَردَن، فَرآیَند
دیکشنری کره ای به فارسی
정리하다
정리하다
تَرتِیب دادَن، سازماندِهی، سَر و سامان کَردَن، مُرَتَّب کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
관리하다
관리하다
مُدیریَّت کَردَن، مُدیریَّت کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
분리하다
분리하다
جُدا کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
요구하다
요구하다
تَقاضا کَردَن، دَرخوٰاست کُنید، تَحمیل کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
요청하다
요청하다
دَرخوٰاست دادَن، دَرخوٰاست کُنید، دَرخوٰاست رَسمی دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
요약하다
요약하다
مُختَصَر کَردَن، خُلاصِه کَردَن، هَمتای
دیکشنری کره ای به فارسی