معنی 엄지로 하다
엄지로 하다
با انگشت شست انجام دادن، انگشت شست
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 엄지로 하다
강제로 하다
강제로 하다
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری کره ای به فارسی
빚지게 하다
빚지게 하다
بِدِهکار کَردَن، بِدِهکار
دیکشنری کره ای به فارسی