معنی 얽히다
얽히다
درهم و برهم کردن، گرفتار شدن، در هم پیچیدن، در هم تنیدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 얽히다
좁히다
좁히다
مَحدود کَردَن، نَزدیک، تَنگ کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
굽히다
굽히다
خَم کَردَن، خَم شُدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
굳히다
굳히다
سَخت کَردَن، مُقَیَّد کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
밝히다
밝히다
رُوشَن کَردَن، تَعرِیف کُنَد، آشکار کَردَن، فاش کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
식히다
식히다
سَرد کَردَن، خُنَک شُدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
막히다
막히다
گِرِفتِگی کَردَن، ناپاک، گِرِفتار کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
넓히다
넓히다
گُستَرِش دادَن، گَستَردِه شَوَد
دیکشنری کره ای به فارسی