معنی 억제하다
억제하다
محدود کردن، سرکوب کردن، خاموش کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 억제하다
삭제하다
삭제하다
حَذف کَردَن، حَذف کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
정제하다
정제하다
تَصفِیَه کَردَن، پالایِش کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
배제하다
배제하다
جِلوگیری کَردَن، حَذف کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
억압하다
억압하다
سِتَم کَردَن، ظُلم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
전제하다
전제하다
پیشِ فَرض گِرِفتَن، پیش فَرض
دیکشنری کره ای به فارسی
자제하다
자제하다
اِجتِناب کَردَن، خُودداری اَز
دیکشنری کره ای به فارسی
면제하다
면제하다
تَبرِئَه کَردَن، مُعاف، مُعاف کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
복제하다
복제하다
کُپی کَردَن، تِکرَار کُنید، تَکثِیر کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی