معنی 억압하다
억압하다
ستم کردن، ظلم کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 억압하다
제압하다
제압하다
تَسلِیم کَردَن، رام کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
억제하다
억제하다
مَحدود کَردَن، سَرکوب کَردَن، خاموش کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی