معنی 야기하다
야기하다
علّت آوردن، علّت
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 야기하다
환기하다
환기하다
فِشار کَم کَردَن، تَهوِیَه کُنید، تَهوِیَه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
연기하다
연기하다
تَعطیل کَردَن، عَمَل کُنید، بِه تَعویق اَنداختَن، تَعویق اَنداختَن
دیکشنری کره ای به فارسی
이야기하다
이야기하다
شَرح دادَن، صُحبَت کُنید، تَعرِیف کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
포기하다
포기하다
صَرفِ نَظَر کَردَن، تَسلِیم شُدَن، رَها کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
내기하다
내기하다
شَرط بَندی کَردَن، شَرط بَندی
دیکشنری کره ای به فارسی