معنی 압박하다
압박하다
فشردن، فشار، فشار آوردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 압박하다
정박하다
정박하다
پارک کَردَن، لَنگَر
دیکشنری کره ای به فارسی
반박하다
반박하다
مُخالِفَت کَردَن، رَد کَردَن، جَواب تُند دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
압축하다
압축하다
فِشُردِه کَردَن، فِشُردِه کُنید، فِشُردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
압수하다
압수하다
تَصَادُر کَردَن، مُصادِرِه کُنَد، ضَبط کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
압도하다
압도하다
غَلَبِه کَردَن، غَرق کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
도박하다
도박하다
قُمار کَردَن، قُمار
دیکشنری کره ای به فارسی