معنی 압도하다
압도하다
غلبه کردن، غرق کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 압도하다
척도하다
척도하다
مِقیاس کَردَن، تَظَاهُر کُن
دیکشنری کره ای به فارسی
기도하다
기도하다
دُعا کَردَن، دُعا کُن
دیکشنری کره ای به فارسی
압축하다
압축하다
فِشُردِه کَردَن، فِشُردِه کُنید، فِشُردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
압수하다
압수하다
تَصَادُر کَردَن، مُصادِرِه کُنَد، ضَبط کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
압박하다
압박하다
فِشُردَن، فِشار، فِشار آوَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
시도하다
시도하다
تَلاش کَردَن، سَعی کُنید، سَعی کَردن
دیکشنری کره ای به فارسی
양도하다
양도하다
واگُذار کَردَن، تَحویل دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
인도하다
인도하다
اِستِرداد کَردَن، مُنجَر شَوَد
دیکشنری کره ای به فارسی
의도하다
의도하다
قَصد داشتَن، قَصد دارَند، مَقصود بودَن
دیکشنری کره ای به فارسی