معنی 실현하다
실현하다
تجسّم کردن، متوجّه شدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 실현하다
구현하다
구현하다
تَجَسُّم کَردَن، اِجرا کُنَند، نِمونِه بودَن
دیکشنری کره ای به فارسی
실현되다
실현되다
مُحَقَّق شُدَن، بِه حَقیقَت مِی پِیوَندَند
دیکشنری کره ای به فارسی
실험하다
실험하다
آزمایِش کَردَن، آزمایِش
دیکشنری کره ای به فارسی
실행하다
실행하다
اِجرا کَردَن، اِجرا کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
실패하다
실패하다
شِکَست خُوردَن، شِکَست بُخُورَد، اَز دَست دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
실수하다
실수하다
اِشتِباه کَردَن، اِشتِباه کُن
دیکشنری کره ای به فارسی
표현하다
표현하다
بَیان کَردَن، بَیان کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی