معنی 실험하다
실험하다
آزمایش کردن، آزمایش
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 실험하다
경험하다
경험하다
تَجرُبِه کَردَن، تَجرُبِه
دیکشنری کره ای به فارسی
실현하다
실현하다
تَجَسُّم کَردَن، مُتِوَجِّه شُدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
실행하다
실행하다
اِجرا کَردَن، اِجرا کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
시험하다
시험하다
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
실패하다
실패하다
شِکَست خُوردَن، شِکَست بُخُورَد، اَز دَست دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
실수하다
실수하다
اِشتِباه کَردَن، اِشتِباه کُن
دیکشنری کره ای به فارسی
모험하다
모험하다
ماجَراجویی کَردَن، ماجَراجویی
دیکشنری کره ای به فارسی
탐험하다
탐험하다
کاوُش کَردَن، کاوُش
دیکشنری کره ای به فارسی