معنی 설치하다
설치하다
نصب کردن، نصب کنید
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 설치하다
설정하다
설정하다
تَنظِیم کَردَن، مَجموعِه
دیکشنری کره ای به فارسی
설문하다
설문하다
نَظَرسَنجی کَردَن، نَظَرسَنجی
دیکشنری کره ای به فارسی
설명하다
설명하다
توضیح دادَن، تُوضِیح دَهید، تَصوِیر کِشیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
설립하다
설립하다
تَاسیس کَردَن، ایجاد کُنَد، بُنیاد گُذاشتَن، ایجاد کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
설득하다
설득하다
تَرغِیب دادَن، مُتِقاعِد کَردَن، قانِع کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
설교하다
설교하다
مُوعِظِه کَردَن، مُوعِظِه کُن
دیکشنری کره ای به فارسی
설계하다
설계하다
طَرّاحی کَردَن، طَرّاحی
دیکشنری کره ای به فارسی
배치하다
배치하다
دَستِه بَندی کَردَن، مَحَل، اِستِقرار دادَن، قَرار دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
전치하다
전치하다
جایگُزین کَردَن، جابِجا کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی