معنی 선동하다
선동하다
تحریک کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 선동하다
선호하다
선호하다
تَرجِیح دادَن، تَرجِیح می دَهَند
دیکشنری کره ای به فارسی
선포하다
선포하다
اِعلام کَردَن، اِعلام کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
선택하다
선택하다
اِنتِخاب کَردَن، اِنتِخاب کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
선언하다
선언하다
اِعلام کَردَن، اِعلام کُنَند، اِعلان کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
선물하다
선물하다
هَدیه دادَن، حاضِر
دیکشنری کره ای به فارسی
선고하다
선고하다
مَحکوم کَردَن، جُملِه
دیکشنری کره ای به فارسی
생동하다
생동하다
زِندِه کَردَن، پُر جُنب و جوش
دیکشنری کره ای به فارسی
진동하다
진동하다
لَرزیدَن، لَرزِش
دیکشنری کره ای به فارسی
행동하다
행동하다
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنید، رَفتار کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی