معنی 분출하다
분출하다
فوران کردن، سرپیچ کردن، جوشیدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 분출하다
수출하다
수출하다
صادِر کَردَن، صادِرات
دیکشنری کره ای به فارسی
제출하다
제출하다
اِرسال کَردَن، اِرسال کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
호출하다
호출하다
اِحضار کَردَن، تَماس بِگیرید
دیکشنری کره ای به فارسی
구출하다
구출하다
نَجَات دادَن، نَجَات
دیکشنری کره ای به فارسی
배출하다
배출하다
تَخلِیَه کَردَن، تَخلِیَه
دیکشنری کره ای به فارسی
방출하다
방출하다
پَرتَواَفکَندَن، مُنتَشِر می کُنَند، پَخش کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
분해하다
분해하다
جُدا کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
분할하다
분할하다
تَقسیم کَردَن، تَقسیم کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
분출하는
분출하는
آتَشفِشانی، دَمیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی