معنی 분리하다
분리하다
جدا کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 분리하다
수리하다
수리하다
اِصلاح کَردَن، تَعمیر، تَرمیم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
승리하다
승리하다
پیروزی یافتَن، بَرَندِه شَوید
دیکشنری کره ای به فارسی
처리하다
처리하다
فَرآیَند کَردَن، فَرآیَند
دیکشنری کره ای به فارسی
정리하다
정리하다
تَرتِیب دادَن، سازماندِهی، سَر و سامان کَردَن، مُرَتَّب کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
관리하다
관리하다
مُدیریَّت کَردَن، مُدیریَّت کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
분해하다
분해하다
جُدا کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
분할하다
분할하다
تَقسیم کَردَن، تَقسیم کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
분출하다
분출하다
فَوَران کَردَن، سَرپیچ کَردَن، جوشیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
분석하다
분석하다
تَحلیل کَردَن، تَجزِیَه و تَحلیل کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی