معنی 분노하다
분노하다
خشمگین بودن، عصبانی باش
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 분노하다
분해하다
분해하다
جُدا کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
분할하다
분할하다
تَقسیم کَردَن، تَقسیم کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
분출하다
분출하다
فَوَران کَردَن، سَرپیچ کَردَن، جوشیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
분석하다
분석하다
تَحلیل کَردَن، تَجزِیَه و تَحلیل کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
분비하다
분비하다
تَرَشُّح کَردَن، تَرَشُّح کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
분리하다
분리하다
جُدا کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
분류하다
분류하다
طَبَقِه بَندی کَردَن، طَبَقِه بَندی کُنید، دَستِه بَندی کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
분노하여
분노하여
بِه شِدَّت خَشمگین، دَر عَصَبانیَّت، خَشمگینانِه
دیکشنری کره ای به فارسی