معنی 부서지다
부서지다
تکّه کردن، شکستن، ریز ریز شدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 부서지다
부서지게
부서지게
بِه طُورِ شِکَستِه، شِکَستِه
دیکشنری کره ای به فارسی
부서지는
부서지는
شِکَنَندِه، شِکَستِه
دیکشنری کره ای به فارسی