معنی 복직하다
복직하다
دوباره به حالت قبل برگرداندن، بازگرداندن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 복직하다
조직하다
조직하다
سازماندِهی کَردَن، سازماندِهی
دیکشنری کره ای به فارسی
복제하다
복제하다
کُپی کَردَن، تِکرَار کُنید، تَکثِیر کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
복원하다
복원하다
بازگَرداندَن
دیکشنری کره ای به فارسی
복수하다
복수하다
اِنتِقام گِرِفتَن، اِنتِقام بِگیر، تَلافی کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
복사하다
복사하다
کُپی کَردَن، کُپی کُنید، فُتوکُپی گِرِفتَن
دیکشنری کره ای به فارسی