معنی 복원하다
복원하다
بازگرداندن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 복원하다
지원하다
지원하다
حِمایَت کَردَن، اِعمال شَوَد
دیکشنری کره ای به فارسی
후원하다
후원하다
حِمایَت مالی کَردَن، حامی، حِمایَت کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
애원하다
애원하다
اِلتِماس کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
자원하다
자원하다
داوُطَلَب شُدَن، داوُطَلَب
دیکشنری کره ای به فارسی
복직하다
복직하다
دُوبارِه بِه حالَت قَبل بَرگَرداندَن، بازگَرداندَن
دیکشنری کره ای به فارسی
복제하다
복제하다
کُپی کَردَن، تِکرَار کُنید، تَکثِیر کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
복수하다
복수하다
اِنتِقام گِرِفتَن، اِنتِقام بِگیر، تَلافی کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
복사하다
복사하다
کُپی کَردَن، کُپی کُنید، فُتوکُپی گِرِفتَن
دیکشنری کره ای به فارسی
응원하다
응원하다
تَشوِیق کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی