معنی 보고하다
보고하다
گزارش دادن، گزارش دهید
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 보고하다
선고하다
선고하다
مَحکوم کَردَن، جُملِه
دیکشنری کره ای به فارسی
해고하다
해고하다
اِخراج کَردَن، آتَش، کیسِه زَدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
권고하다
권고하다
تَرغِیب کَردَن، تَوصِیَه می کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
광고하다
광고하다
تَبلِیغ کَردَن، تَبلِیغ کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
밀고하다
밀고하다
خِیانَت کَردَن، دُزدیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
보류하다
보류하다
نِگَه داشتَن
دیکشنری کره ای به فارسی
보답하다
보답하다
تَلافی کَردَن، بازپَرداخت
دیکشنری کره ای به فارسی
보충하다
보충하다
پُرکَردَن، مُکَمِّل کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
보증하다
보증하다
ضِمانَت دادَن، تَضمین می کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی