معنی 발음하다
발음하다
بیان کردن، تلفّظ کنید، تلفّظ کردن، ادای کلمات کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 발음하다
발휘하다
발휘하다
اِعمال کَردَن، اِعمال
دیکشنری کره ای به فارسی
발효하다
발효하다
تَخمیر کَردَن، تَخمیر
دیکشنری کره ای به فارسی
발행하다
발행하다
مُنتَشِر کَردَن، مَوضوع
دیکشنری کره ای به فارسی
발표하다
발표하다
اِعلام کَردَن، اِعلام کُنَد، اِنتِشار دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
발송하다
발송하다
اِرسال کَردَن، فِرِستادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
발생하다
발생하다
پَدید آمَدَن، رُخ دَهَد، ایجاد کَردَن، رُخ دادَن، مَبدَع بودَن
دیکشنری کره ای به فارسی
발산하다
발산하다
مُنتَشِر شُدَن، تابِش می کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
발명하다
발명하다
اِبداع کَردَن، اِختِراع کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
발굴하다
발굴하다
اَز خاک دَرآوَردَن، حَفّاری کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی