معنی 바스락거리다
바스락거리다
خش خش کردن، خش خش
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 바스락거리다
바스락거리는
바스락거리는
صِدایِ خِش خِش، خَش خَش
دیکشنری کره ای به فارسی
바삭거리다
바삭거리다
تَرَق تَرَق کَردَن، تُرُد، خُرد کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی