معنی 밀고하다
밀고하다
خیانت کردن، دزدیدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 밀고하다
선고하다
선고하다
مَحکوم کَردَن، جُملِه
دیکشنری کره ای به فارسی
해고하다
해고하다
اِخراج کَردَن، آتَش، کیسِه زَدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
권고하다
권고하다
تَرغِیب کَردَن، تَوصِیَه می کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
광고하다
광고하다
تَبلِیغ کَردَن، تَبلِیغ کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
밀수하다
밀수하다
قاچاق کَردَن، قاچاق
دیکشنری کره ای به فارسی
밀렵하다
밀렵하다
شِکار غِیرِ قانونی کَردَن، شِکار غِیرِقانونی
دیکشنری کره ای به فارسی
보고하다
보고하다
گُزارِش دادَن، گُزارِش دَهید
دیکشنری کره ای به فارسی
재고하다
재고하다
دُوبارِه بَررَسی کَردَن، تَجدیدِ نَظَر کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
경고하다
경고하다
تَوصِیَه کَردَن، هُشدار دَهَد، هُشدار دادَن، اِحتیاط کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی