معنی 모니터링하다
모니터링하다
نظارت کردن، نظارت کنید
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 모니터링하다
필터링하다
필터링하다
فیلتِر کَردَن، فیلتِر کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
모델링하다
모델링하다
مُدِل قَرار دادَن، مُدِل
دیکشنری کره ای به فارسی
모터화하다
모터화하다
موتوری کَردَن، مُوتُور کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی