معنی 명령하다
명령하다
دستور دادن، فرمان، فرمان دادن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 명령하다
명시하다
명시하다
مُشَخَّص کَردَن، مُشَخَّص کُنید، تَعیین کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
명명하다
명명하다
نامگُذاری کَردَن، نام
دیکشنری کره ای به فارسی