معنی 멈추다
멈추다
متوقّف کردن، توقّف، ایستادن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 멈추다
비추다
비추다
رُوشَن کَردَن، تابِش کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
춤추다
춤추다
رَقصیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
늦추다
늦추다
کُند کَردَن، شُل کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی