معنی 맞서다
맞서다
مبارزه کردن، روبروی هم بایستند
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 맞서다
앞서다
앞서다
پیشی گِرِفتَن
دیکشنری کره ای به فارسی
서다
서다
ایستادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
맞다
맞다
مُتِناسِب بودَن، دُرُست اَست، مُناسِب بودَن
دیکشنری کره ای به فارسی