معنی 뒤집다
뒤집다
وارونه کردن، معکوس، برگشت دادن، سرنگون کردن، معکوس کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 뒤집다
뒤틀다
뒤틀다
تاب بَرداشتَن، پیچ و تاب
دیکشنری کره ای به فارسی
뒤지다
뒤지다
تَفتیش کَردَن، عَقَب اُفتادَن، جُستُجو کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
꼬집다
꼬집다
نِیش زَدَن، بَدبین کَردَن، گاز گِرِفتَن
دیکشنری کره ای به فارسی