معنی 대표하다
대표하다
نمایندگی کردن، نمایندگی کند، نمادین کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 대표하다
발표하다
발표하다
اِعلام کَردَن، اِعلام کُنَد، اِنتِشار دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
투표하다
투표하다
رأی دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
대화하다
대화하다
صُحبَت کَردَن، صُحبَت کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
대체하다
대체하다
جایگُزین کَردَن، جایگُزین کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
대처하다
대처하다
کِنار آمَدَن، کِنار آمَدَن با
دیکشنری کره ای به فارسی
대조하다
대조하다
تَضَاد داشتَن، کُنتِراست
دیکشنری کره ای به فارسی
대략하다
대략하다
تَقریبی کَردَن، تَقریبی
دیکشنری کره ای به فارسی
대답하다
대답하다
پاسُخ دادَن، پاسُخ دَهید
دیکشنری کره ای به فارسی