معنی 넘어지다
넘어지다
زمین خوردن، سقوط کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 넘어지다
흩어지다
흩어지다
زُدودَن، پَراکَندِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
떨어지다
떨어지다
چِکیدَن، پیادِه شُدَن، اُفتادَن، سُقوط کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
이어지다
이어지다
نَتیجِه دادَن، اِدامِه
دیکشنری کره ای به فارسی
늦어지다
늦어지다
عَقَب اُفتادَن، دیر شَوَد
دیکشنری کره ای به فارسی