معنی 고정시키다
고정시키다
میخکوب کردن، رفع کنید
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 고정시키다
진정시키다
진정시키다
آرام کَردَن، آرام باش
دیکشنری کره ای به فارسی
고립시키다
고립시키다
جُدا کَردَن، مُنزَوی کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고갈시키다
고갈시키다
تُهی کَردَن، مُستَهلَک کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
안정시키다
안정시키다
ثُبات دادَن، تَثبیت کُنَد، ثابِت کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی