معنی 고립하다
고립하다
جدا کردن، منزوی کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 고립하다
설립하다
설립하다
تَاسیس کَردَن، ایجاد کُنَد، بُنیاد گُذاشتَن، ایجاد کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고집하다
고집하다
زیاد اِصرار کَردَن، اِصرار کُنید، اِصرار کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고정하다
고정하다
تَحکیم کَردَن، رَفع کُنید، مُحکَم کَردَن، چَسباندَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고용하다
고용하다
اِستِفادِه کَردَن، اِستِخدام کُنید، اِستِخدام کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고소하다
고소하다
شِکایَت کَردَن، مُتَّهَم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고백하다
고백하다
اِظهار کَردَن، اِعتِراف کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고발하다
고발하다
مُتَّهَم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
고문하다
고문하다
شِکَنجِه دادَن، شِکَنجِه
دیکشنری کره ای به فارسی
고려하다
고려하다
دَر نَظَر گِرِفتَن، دَر نَظَر بِگیرید، مُلاحَظِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی