معنی 경쟁하다
경쟁하다
رقابت کردن، رقابت کنند، رقیب شدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 경쟁하다
경험하다
경험하다
تَجرُبِه کَردَن، تَجرُبِه
دیکشنری کره ای به فارسی
경찰하다
경찰하다
پُلیس را نَظارَت کَردَن، پُلیس
دیکشنری کره ای به فارسی
경주하다
경주하다
مُسابِقِه دادَن، نِژاد
دیکشنری کره ای به فارسی
경시하다
경시하다
مَذِمَّت کَردَن، اَز بالا نِگاه کُن
دیکشنری کره ای به فارسی
경멸하다
경멸하다
نَفرَت داشتَن، تَحقِیر کَردَن، بی اِحتِرامی کَردَن، رَد کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
경매하다
경매하다
حَراج کَردَن، حَراج
دیکشنری کره ای به فارسی
경련하다
경련하다
لَرزیدَن، تِکان دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
경과하다
경과하다
گُذَشتَن، عُبور کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
경고하다
경고하다
تَوصِیَه کَردَن، هُشدار دَهَد، هُشدار دادَن، اِحتیاط کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی