معنی 결합하다
결합하다
متّحد شدن، ترکیب کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 결합하다
혼합하다
혼합하다
آمادِه کَردَن، مَخلوط کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
병합하다
병합하다
ضَمیمِه کَردَن، اِدغام
دیکشنری کره ای به فارسی
적합하다
적합하다
مُناسِب کَردَن، مُناسِب
دیکشنری کره ای به فارسی
결혼하다
결혼하다
اِزدِواج کَردَن، اِزدِواج کُن، عَروسی کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
결정하다
결정하다
تَصمیم گِرفتَن، تَصمِیم بِگیرَند، تَعیین کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
융합하다
융합하다
اِدغام کَردَن، فیوز
دیکشنری کره ای به فارسی
통합하다
통합하다
یِکپارچِه کَردَن، اِدغام کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
총합하다
총합하다
کُلّی بودَن، خُلاصِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی