معنی 강제로 하다
강제로 하다
اجبار کردن، زور
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 강제로 하다
엄지로 하다
엄지로 하다
با اَنگُشتِ شَست اَنجام دادَن، اَنگُشتِ شَست
دیکشنری کره ای به فارسی
강의를 하다
강의를 하다
دَرس دادَن، سُخَنرانی کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی