معنی 감독하다
감독하다
نظارت کردن، نظارت کند
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 감독하다
구독하다
구독하다
اِشتِراک گِرِفتَن، مُشتَرِک شَوید
دیکشنری کره ای به فارسی
감금하다
감금하다
حَبس کَردَن، مَحدود کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
감탄하다
감탄하다
تَحسِین کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
감사하다
감사하다
قَدردانی کَردَن، مُتَشَکّرم، مُمَیِّزی کَردَن، تَشَکّر کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی