معنی 감금하다
감금하다
حبس کردن، محدود کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 감금하다
송금하다
송금하다
اِرسال کَردَن، پول بِفِرِست
دیکشنری کره ای به فارسی
구금하다
구금하다
بازداشت کَردَن، بازداشت
دیکشنری کره ای به فارسی
감독하다
감독하다
نَظارَت کَردَن، نَظارَت کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
감탄하다
감탄하다
تَحسِین کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
감사하다
감사하다
قَدردانی کَردَن، مُتَشَکّرم، مُمَیِّزی کَردَن، تَشَکّر کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
예금하다
예금하다
سِپُردَن، سِپُردِه گُذاری
دیکشنری کره ای به فارسی