معنی 간호하다
간호하다
پرستاری کردن، پرستار
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 간호하다
선호하다
선호하다
تَرجِیح دادَن، تَرجِیح می دَهَند
دیکشنری کره ای به فارسی
변호하다
변호하다
دِفاع کَردَن، دِفاع کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
간섭하다
간섭하다
مُداخِلِه کَردَن، دِخالَت کُنَد، دَستکاری کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
보호하다
보호하다
مُحافِظَت کَردَن، مُحافِظَت کُنید، حِفاظَت کَردَن، پَناه دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
옹호하다
옹호하다
حِمایَت کَردَن، دِفاع کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی