معنی menunda
menunda
تعطیل کردن، به تعویق انداختن، تعویق انداختن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با menunda
penunda
penunda
تَعَلُّل کُنَندِه، بِه تَعویق اَنداختَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menindas
menindas
سِتَم کَردَن، ظالِم، سَرکوبگَر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menandai
menandai
عَلامَت زَدَن، عَلامَت گُذاری، اِظهار نَظَر کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
matunda
matunda
میوِه داری، میوِه ها، ثَمَرات
دیکشنری سواحیلی به فارسی
menua
menua
پیر شُدَن، پیری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی