معنی menghuni
menghuni
سکونت داشتن، ساکن شدن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با menghuni
penghuni
penghuni
ساکِن، ساکِنین، مُقیم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menghina
menghina
تَوهِین کَردَن، تُوهین آمیز، نَفرَت داشتَن، تَحقیرآمیز
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengunci
mengunci
قُفل کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengaung
mengaung
غُرّیدَن، غُرِّش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menghujani
menghujani
باریدَن، باران
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menuruni
menuruni
فُرود آمَدَن، پایین
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menguji
menguji
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید، آزمون دادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی