معنی mengebor
mengebor
حفر کردن، متّه، حفّاری کردن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با mengebor
mengecor
mengecor
سیمان زَدَن، ریختِه گَری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengubur
mengubur
دَفن کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengejar
mengejar
تَعقِیب کَردَن، تَعقِیب و گُریز
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menyetor
menyetor
سِپُردَن، سِپُردِه گُذاری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menyebar
menyebar
پَراکَندِه کَردَن، گُستَرِش، گُستَرِش دادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
meneror
meneror
وَحشَت زَدِگی ایجاد کَردَن، بِه وَحشَت اَنداختَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی