معنی mengapung
mengapung
پریدن، شناور، شناور بودن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با mengapung
mengepung
mengepung
مُحاصِرِه کَردَن، را اِحاطِه کُنَند، مَحصور کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengaung
mengaung
غُرّیدَن، غُرِّش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengurung
mengurung
مَحصور کَردَن، قُفل کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mendayung
mendayung
پارویی زَدَن، قایِقرانی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengepang
mengepang
پَریس کَردَن، بافتَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menampung
menampung
تَسهِیل کَردَن، جای دادَن، پَناه دادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengandung
mengandung
تَصَوُّر کَردَن، حاوی، دَر بَر داشتَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengampuni
mengampuni
عَفْوْ دادَن، بِبَخش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menabung
menabung
بانک کَردَن، ذَخیرِه کُنید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی