mendekati mendekati مُواجَهَه کَردَن، رویکَرد، نَزدیک شُدَن، دَر حالِ نَزدیک شُدَن دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mendesak mendesak تَرغِیب کَردَن، اِصرار، فُوری، تَاکید شُدِه، پُر فِشار، فِشار آوَردَن دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengikat mengikat باند زَدَن، کِراوات، بَستَن، اِلزامی، اِتِّحاد دادَن، بَستِه شُدَن، زَنجیر کَردَن، رِشتِه کَردَن، بَستَن بِه دیکشنری اندونزیایی به فارسی