معنی kurator
kurator
نگارخانه دار، متصدّی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با kurator
kurator
kurator
نِگارخانِه دار، نِگاه کُن
دیکشنری لهستانی به فارسی
Kurator
Kurator
نِگارخانِه دار، مُتِصَدِّی
دیکشنری آلمانی به فارسی
Curator
Curator
نِگارخانِه دار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
curator
curator
نِگارخانِه دار، مُتِصَدِّی
دیکشنری هلندی به فارسی
kuratoran
kuratoran
نَظارَت بَر نِگارخانِه، سَرپَرَستی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
narator
narator
راوی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
curador
curador
نِگارخانِه دار، مُتِصَدِّی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
atrator
atrator
جاذِب، جَذب کُنَندِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
curatore
curatore
نِگارخانِه دار، مُتِصَدِّی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی