معنی kardinal
kardinal
اسقف بودن، کاردینال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با kardinal
kardinali
kardinali
اُسقُف بودَن، کاردینال
دیکشنری سواحیلی به فارسی
marginal
marginal
حاشیِه ای
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
marginal
marginal
حاشیِه ای
دیکشنری فرانسوی به فارسی
marginal
marginal
حاشیِه ای
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
marginal
marginal
حاشیِه ای
دیکشنری پرتغالی به فارسی
kardynał
kardynał
اُسقُف بودَن، عمدتاً
دیکشنری لهستانی به فارسی
kardinalik
kardinalik
اُسقُف بودَن، کاردینال بودَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
marjinal
marjinal
حاشیِه ای
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
marginal
marginal
بِه طُورِ جُزئی، حاشیُه ای
دیکشنری آلمانی به فارسی