معنی instan
instan
آنی، فوری، لحظه ای
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با instan
Anstand
Anstand
ظاهِر، نَجَابَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
ingatan
ingatan
یادآوَری، حافِظِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
iritan
iritan
تَحرِیک کُنَندِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
konstan
konstan
ثابِت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
insano
insano
غِیرِمُطمَئِن، مَجنُون، غِیرِمُفید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
insano
insano
دیوانِه، مَجنُون
دیکشنری پرتغالی به فارسی
insano
insano
غِیرِمُطمَئِن، مَجنُون
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Instant
Instant
آنی، فُوری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
nisten
nisten
آشیانِه کَردَن، لانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی